جایی که در آن رود خانه بسیار جاری باشد، (برهان قاطع)، جایی که رودهای بسیار دارد، (فرهنگ نظام) (از آنندراج)، جایی که درآن نهرها و رودخانه های زیاد جاری باشد، (ناظم الاطباء)، رودخانه های بزرگ، (برهان قاطع)، رود خانه بزرگ و نهر عظیم، (ناظم الاطباء) : بدو گفت مردی سوی رودبار برود اندرون شد همی بی شنار، ابوشکور، پیاده همی شد ز بهر شکار خشنسار دید اندر آن رودبار، فردوسی، از آن سوکواران پرهیزگار بیامد یکی تا لب رودبار، فردوسی، ابر بینی فوج فوج اندرهوا در تاختن آب بینی موج موج اندر میان رودبار، منوچهری، فروماند آنجا دلش شرمسار که گردد برهنه در آن رودبار، شمسی (یوسف و زلیخا)، ز بس رودخیزان لب رودبار نشانده ز رخسار گیتی غبار، نظامی، شب و روز بر طرف آن رودبار دواسبه همی راند، بر کوه و غار، نظامی، از این سیلگاهم چنان ده گذار که پل نشکند بر من از رودبار، نظامی، یکی دیدم از عرصۀ رودبار که پیش آمدم بر پلنگی سوار، سعدی (بوستان)، ، لب آب، (شرفنامۀ منیری)، ساحل رودخانه، کنار رود: سپه بود سرتاسر رودبار بیاورد کشتی و زورق هزار، فردوسی، برفتند هر پنج تا رودبار ز هر بوی و رنگی چو خرم بهار، فردوسی، ، جدولهای آب، (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء)