اصلع باشد. (فرهنگ اسدی). کلمتی است فهلوی، روخ روده باشد و چکاد بالای پیشانی، و بپهلوی روخ چکاد اصلع بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (از صحاح الفرس). در نسخه ای از این فرهنگ دوخ چکاد بدال ضبط شده است. کچل، که میان سر موی نداشته باشد و ’آدم سر’ گویند چه چکاد بمعنی تارک سر و روخ کنایه از بی موست و دوخ چکاد بدان نیز گفته اند. (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ خطی) (از برهان قاطع) : ایستاده بخشم بر در اوی این بنفرین سیاه روخ چکاد. حکاک مرغزی (از فرهنگ اسدی و صحاح الفرس). عجب مدار که فرق سپهر بیموی است که شد ز سیلی تأدیب شاه روخ چکاد. شمس فخری. و رجوع به روخ و دوخ چکاد شود