جدول جو
جدول جو

معنی روح

روح
(تَ)
شبانگاه کردن و رفتن در آن. رواح. (مصادر زوزنی). شبانگاه رفتن نزد کسان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، بوی یافتن. روح. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). در اقرب الموارد به این معنی ریح آمده: راح الشجر یراح ریحاً، وجد الریح - انتهی، سخت جستن باد. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). روح. (تاج المصادربیهقی)، جنبیدن باد. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)، باد خوش داشتن روز و خوش بودن آن. (از اقرب الموارد)، سبک دست شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). در اقرب الموارد به این معنی ریح آمده: راحت یده لکذا یراح (ریحاً) ، خفّت - انتهی،
{{اسم}} آسانی. (ترجمان علامه ترتیب عادل) (دهار) (مهذب الاسماء). آسانی در کارها. (لغت محلی شوشتر خطی). آسانی و بخشایش. (مهذب الاسماء). مهربانی. قال اﷲ تعالی ’: فروح و ریحان’ (قرآن 89/56) ، ای رحمه و رزق. (منتهی الارب)، رحمت. (دهار) (ترجمان علامه ترتیب عادل) (اقرب الموارد). قوله تعالی: لاتیأسوا من روح اﷲ. (قرآن 87/12). (از اقرب الموارد)، راحت. (دهار) (اقرب الموارد). آسایش. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (ترجمان علامه ترتیب عادل).
- روح و ریحان، آسایش و روزی. رجوع به معنی قبلی شود.
، فرحت و تازگی. (غیاث). شادمانی و فرح. (از اقرب الموارد) : و در هر نفسی از این بشارت انسی ودر هر روحی از این فتوح روحی بود. (جهانگشای جوینی)، یاری و نصرت، عدل که شکایت کننده را آسایش دهد. (از اقرب الموارد)، خنکی نسیم. (دهار) (غیاث)، نسیم باد. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). باد نرم و خوش آیند. (منتهی الارب). باد خوش آیند. (غیاث). نسیم خنک. (لغت محلی شوشتر خطی).
- باروح، دلگشا. دلباز: جایی نوی باروح و صفا بود. (انیس الطالبین ص 208).
، بوی خوش. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)، روز خوش. (دهار) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا