نقاب. (برهان قاطع) (آنندراج). پارچه ای که زنان در بیرون خانه بر رواندازند. (فرهنگ نظام). پارچۀ سفیدی مربعمستطیل که میان آن را از یک طرف مشبک کرده اند و زنان جهت رو گرفتن آن را بر روی بندند به نحوی که قطعۀ مشبک محاذی چشمها واقع شود تا مانع از دیدن نگردد. (از ناظم الاطباء). چیزی که زنان بر رو اندازند و نقاب نیز گویند و بزبان بغداد (کذا) پیچه خوانند و آن چیزی (است) که از موی دم اسبان بافند و زنان بر رو کشند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی). و صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: پوششی بود که زنان مصری آن را برای حفظ صورت خوداستعمال میکردند و دور نیست که همان روبندی باشد که اکنون در مشرق معمول است - انتهی. پارچۀ سپید و درازی که زنان در مقابل روی می انداختند و محاذی چشمان چشمه های ریزی داشت که بوسیلۀ آنها میدیدند. (یادداشت مؤلف). روبنده. روی بند. برقع. شب پوش: رفت جوحی چادر و روبند ساخت در میان آن نهان شد ناشناخت. مولوی. دل زمعجر روبند گوش داشت دانستم چشم بند زردوزی می برد به پیشانی. نظام قاری (دیوان البسه ص 114). و رجوع به روبنده و روی بند شود