تحمل صدمه و اذیت و مصیبت نمودن. (ناظم الاطباء). زحمت کشیدن. رنج کشیدن. تحمل مشقت و محنت کردن: پسندیدم آن هدیه های تو نیز کجا رنج بردی ز هر گونه چیز. فردوسی. بسی رنج برد اندر آن روزگار به افسون و اندیشۀ بی شمار. فردوسی. به چاره درون هیچ ره خودنبود همی گفت کاین رنج بردن چه سود. فردوسی. جهان جای بقا نیست به آسانی بگذار به ایوان چه بری رنج و به کاخ و به ستاوند. طیان. من به پروردن تو رنج بدان روی برم که تو در جستن کام دل من رنج بری. فرخی. امیر ماضی چند رنج برد و مالهای عظیم بذل کرد تا قدرخان، خانی یافت. (تاریخ بیهقی). یک سال و نیم در این رنج برد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 538). به کشت ار برد رنج کشورزیان چنان کن که ناید به کشور زیان. اسدی. رنج مبر که به گفتار تو بازنایستند (بوزینگان) . (کلیله و دمنه). مردی مر غیر را می گفت رنج مبر. (کلیله و دمنه). از این بایست چندین رنج بردن که بی رنجی نخواهی گنج بردن. عطار (اسرارنامه)