هر یک از طبقات خشت و آجر که بنا چیند. (یادداشت مؤلف). رشتۀ خشت. (مهذب الاسماءذیل لغت ساف و عرق). رج. رگ. رجوع به رگ شود، یک رشته خون و مانند آن در مایعی دیگر. خون باریک و دراز در میان خلط. (یادداشت مؤلف) ، اصل و نسب. گوهر. نژاد. رگ. رجوع به رگ شود. - دورگه، دوتیره. انسان یا حیوانی که پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد و یا پدرش از یک رنگ و مادرش از رنگ دیگر باشد. - دورگه شدن صدا، درشت شدن صدای پسر هنگام رسیدن به حد بلوغ. - صدای دورگه، صدایی که دارای نوعی گرفتگی و خشونت خاصی باشد