شتافتن. (از اقرب الموارد). بشتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بشتاب رفتن. (ناظم الاطباء) ، درپی کردن جامه را. (ناظم الاطباء) (آنندراج). در پی نهادن جامه را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). وصله کردن. رقعه دوختن. پیوند کردن جامه را. پیوند و در پی و وصله کردن جامه را. (یادداشت مؤلف). پاره در جامه کردن. (المصادر زوزنی). پاره در جامه دادن. (دهار). پینه کردن: ترا قرآن به اطلس خواند تا زو کسوتی یابی قیامت را تو این معنی ز رقع و بوریایابی. سنایی. ، نکوهیدن و هجا کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). هجای کسی کردن و نکوهیدن وی را. (از منتهی الارب) ، به هدف رسیدن تیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ترسیدن از ویرانی چاه و مقدار یک یادو قامت برآوردن آن را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به خلۀ فارس رسیدن و نیزه زدن آن را (خله بین نیزه زده را گویند). (ناظم الاطباء). مقدار زد نیزه دریافته نیزه زدن کسی را. یقال رقع خله الفارس، اذا ادرکه فطعنه. والخله: الفرجه بین الطاعن و المطعون. (منتهی الارب) ، دست چپ بردن زیر لقمه در وقت خوردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). دست چپ کردن زیر لقمه در وقت خوردن ومنه: کان معاویه یلقم بیده و یرقع باخری، ای یبسط احدی یدیه لینتشر علیها ماسقط من لقمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)