جدول جو
جدول جو

معنی رفو

رفو
(تَل ل)
رفو کردن جامه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). پیوند جامه. (یادداشت مؤلف). رفوکردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). رفو کردن جامه. (دهار) (المصادر زوزنی). رفو کردن جامه را و گویند آن دقیق ترین نوع دوزندگی است و عبارت باشد از اصلاح و بافتن پاره بطوری که گویی اصلاً پاره نبوده است. اسم فاعل آن را ’راف’ و اسم مفعول (جامه) را مرفوّ گویند. (از اقرب الموارد) ، تسکین دادن و آرام کردن کسی را از ترس. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آرام دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، آرام گرفتن. (المصادر زوزنی) ، ایستادن خون و اشک. (المصادر زوزنی) ، (اصطلاح بدیعی) عبارت است از تضمین مصراع یا کمتر از آن از دیگری، و این نوع شعر را از آن جهت ’رفو’ خوانده اند که گویی گوینده با مصراع شاعر دیگر شعر خود را رفو کرده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا