رفت و روی. رفت و روب. رجوع به رفت و روی شود، جاروب. (ناظم الاطباء) ، خاشاکی که از رفتن خانه حاصل شود. صاحب السامی فی الاسامی میگوید: الحصاله و الخمامه، رفت و روی خرمن. (یادداشت مؤلف) ، جاروب کردن. (از ناظم الاطباء). رفت و روب. جاروب کردن. پاکیزه کردن. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). - رفت و رو کردن، جاروب کردن. پاکیزه کردن. رفتن. روبیدن: ما جوی شیر و قصر زبرجد گذاشتیم ساقی بگو که میکده را رفت و رو کنند. بابافغانی شیرازی (از آنندراج). رجوع به رفت و روب و رفت و روی شود، غارت کردن را نیز گویند. (لغت محلی شوشتر)