معنی رغیب - لغت نامه دهخدا
معنی رغیب
- رغیب
(رَ) - مرد بسیارخوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار). پرخوار. اکول. اکال، شتر بسیارشیر بسیارنفع. ج، رغاب، حریص و آزمند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آزمند. آزور. حریص. طامع. طماع. (یادداشت مؤلف). رغبت کننده. (غیاث اللغات) ، فراخ شکم از مردم و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). فراخ شکم. (مهذب الاسماء). فراخ درون. (یادداشت مؤلف) ، سیف رغیب، تیغبسیارآب عریض رخسار، حوض رغیب، حوض فراخ. کذلک سقاء رغیب، مشک فراخ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). واسع. پهناور. فراخ. (یادداشت مؤلف) ، واد رغیب، رودبار کلان و فراخ بسیارآب بردار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا