تمام کردن و کامل گردانیدن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). تمام کردن. (تاج المصادر بیهقی). تمام و کامل و استوار گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، دشنام دادن کسی را: رصن بلسانه، بزبان دشنام داد. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دشنام دادن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج) ، غالب آمدن کسی را به شناخت چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نشان گذاردن چارپایان را به ابزار. داغ کردن دواب. (از اقرب الموارد)