مرصد. جایی که در آن شب و روز نشسته نگاه کنند و حساب حرکات و درجات سیارات و ثوابت را ضبط نمایند، و آنرا رصدخانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان). رصدخانه. (از لغت محلی شوشتر). اوجگاه. (آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به رصدخانه شود، قدمگاه. (برهان) (غیاث اللغات) (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، نظرگاه. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی) ، درگاه و محل بار دادن پادشاه مردم را. (آنندراج) (برهان) (غیاث اللغات) (از لغت محلی شوشتر) : چه باید رصدگاه دارا شدن به جزیت دهی آشکارا شدن. نظامی. ، باجگاه یعنی جایی که از مردم سوداگر باج گیرند. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر). چوترۀ باجگاه یعنی جایی که مردمان سوداگر باج و زکوه متاع خود دهند... و تحقیق آنکه برای معنی دوم به سین مهمله نویسند چرا که رسد بمعنی حصه و کاروان جنس و غله باشد چنانکه در چراغ هدایت ظاهر است، و چوترۀ باجگان محل آمدن کاروان غله و غیره است. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). جایی که اصناف و رعایا بنیچه بندند و حساب مال و خراج دیوانی را مفروغ سازند. (از ناظم الاطباء) (برهان) (از آنندراج) (غیاث اللغات) (لغت محلی شوشتر). و رجوع به رسدو رسدگاه شود، سرحد مملکت که پاسبان وسپاه در آنجا به کمین دشمن نشسته پاس کشور میدارند. (یادداشت مؤلف) : چند رصدگاه دل بر ره دل داشتن چند قدمگاه پیل بیت حرم ساختن. خاقانی. بر سر شه ره عجزیم کمر بربندیم رخت همت ز رصدگاه خطر بربندیم. خاقانی. سر برون زد ز مهد میکائیل به رصدگاه صور اسرافیل. نظامی. من رئیس فلان رصدگاهم کز مطیعان حضرت شاهم. نظامی. ، جای امید. (آنندراج) (غیاث اللغات از سراج اللغه) ، کنایه از دنیا. (فرهنگ فارسی معین). - رصدگاه خاکی، دنیا. (ناظم الاطباء). - ، قالب و جسد آدمی. (از ناظم الاطباء). - رصدگاه دهر، دنیا. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات). کنایه از دنیا باشد. (برهان) : ای به رصدگاه دهر صاحب صدر بقا وی به قدمگاه عقل نایب حکم قدم. خاقانی. دل به رصدگاه دهر بیش بها گوهریست دخل ابد عشر او فیض ابد کان او. خاقانی