تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه. (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء). زیج بستن. (آنندراج) : همه تمثالهای آسمانی رصد بسته بر آن تخت کیانی. نظامی. به چندین سال پیش از ما بدین کار رصد بستند و کردند این نمودار. نظامی. روز میلادش رصد بندیم ما تا نگردد فوت و نجهد این قضا. مولوی. وآن دگر گفتی که سحر است و طلسم که رصد بسته ست بهر جان و جسم. مولوی. - رصد در کار بستن، رصد بستن در کاری، کار را به خوبی انجام دادن. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). کنایه از کار عمده کردن. (آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 383) : می توانم بست در دانایی هیأت رصد فال افسر می زند از گردش اختر سرم. سنجر کاشی