جدول جو
جدول جو

معنی رش

رش
(رُ)
برگشتگی چشم از روی قهر و غضب و خشم. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). گردانیدن چشم به جهت قهر و غضب. (فرهنگ فارسی معین) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از فرهنگ جهانگیری) (از شعوری ج 2 ورق 24) (از فرهنگ رشیدی).
- رش کردن، گردانیدن چشم از روی خشم و قهر:
که فقیه از که رو ترش کرده
باز تا بر که چشم رش کرده.
سنایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا