معنی رسی
- رسی (رُسْ سی / رُ)
- گلوبندگی. شکم پرستی. پرخواری. شکمخوارگی. شکمبارگی. پرخوری. اکولی. (یادداشت مؤلف) :
بیلفنج و الفغدۀ خویش خور
گلو را ز رسی به سر بر مبر.
ابوشکور بلخی.
آب می خور زعفرانا تا رسی
زعفرانی اندر آن حلوا رسی.
مولوی.
و رجوع به رس شود، حرص. آز. طمع. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رس شود
