همچون رسن. همانندرسن. مانند رسن. مثل ریسمان. ریسمان وار. که مثل ریسمان بلند باشد. که مانند رسن دراز باشد: سر از چنبر تو ببردند لیکن رسن وار سرشان درآید به چنبر. امیرمعزی. بپیچید آه من در بر چو زآتش چنبری وآنگه رسن وار آتشین چنبر گره گیرد ز پیچانی. خاقانی. سرآغوش و گیسوی عنبرفشان رسن وار در عطف دامن کشان. نظامی. به گیسوی رسن وار از پس پشت چو افعی هرکه را می دید می کشت. نظامی