رسن تابیدن، مساحی کردن. اندازه گرفتن. (یادداشت مؤلف). پیمودن. (از آنندراج) : به چاه سیصد باز اندرم من از غم او عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز. شاکر بخاری. چونان که گر خواهی در بادیه سازی ازو ژرف چهی را رسن. فرخی. بدینگونه مساح منزل شناس ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس گه این را گه آن را رسن ساختی خطر بین کز انسان رسن تاختی. (از آنندراج). و رجوع به مادۀ رسن تاختن شود