جدول جو
جدول جو

معنی رخصت داشتن

رخصت داشتن
(تَ عَفْ فُ کَ دَ)
اذن و اجازه داشتن. (ناظم الاطباء). دستوری داشتن:
همانا که این رخصت از بهر خدمت
ز درگاه صدر معظم ندارم.
خاقانی.
رفت ولی زحمت پایی نداشت
جست ولی رخصت جایی نداشت.
نظامی.
شیوۀ ارباب همت نیست جود ناتمام
رخصت دیدار داری طاقت دیدار ده.
صائب.
رخصت بوسه اگر از لب جامی داری
تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا