معنی رخشش
- رخشش (رَ شِ)
- درخشش. رخشیدن. (ناظم الاطباء). عمل رخشیدن. صفت رخشیدن. رخشندگی. درخشندگی. تابناکی. تابندگی. تابش:
به رخشش بکردار تابان درخشی
که پیچان پدید آید از ابر آذر.
؟ (از لغت فرس اسدی نسخۀ خطی نخجوانی).
، شعاع نور و پرتو روشنی و لمعان و تاب و ضیا و روشنایی و درخشندگی. (ناظم الاطباء)
