معنی رخساره برافروختن رخساره برافروختن (تَ یَ دَ) رخ برافروختن. کنایه از بسیار زیباروی شدن. گلرخ گردیدن. گل افشان شدن رخ: دوش می آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا بازدل غمزده ای سوخته بود. حافظ. و رجوع به رخ برافروختن شود لغت نامه دهخدا