جدول جو
جدول جو

معنی رجل

رجل
(رَ جِ)
رجل. رجل الشعر. مرد فروهشته موی و یا آنکه موی وی میان فروهشته و مرغول باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آنکه موی او میان فروهشته و مرغول باشد. (از اقرب الموارد). موی فروهشته. خلاف جعد. (غیاث اللغات). و رجوع به رجل الشعر شود، شتر ریزۀ بامادر گذاشته، نعت است از رجل، البهم امه. ج، ارجال. (منتهی الارب). و رجوع به رجل و رجل شود، موی فروهشته و مرغول. (منتهی الارب). موی که میان فروهشته و مرغول باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به رجل و رجل شود، رجل ٌ رجل، مرد پیاده. ج، رجّاله، رجّال، رجّالی ̍، رجالی ̍، رجالی ̍، رجلان، رجله، رجله، ارجل، اراجل، اراجیل. (منتهی الارب). پیاده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا