ربق. گردن بزغاله در رسن محکم کردن. (تاج المصادر بیهقی). درربقه کشیدن سر گوسپند را. (از ناظم الاطباء). در ربقه بستن گوسپند و بزغاله. (از اقرب الموارد). بستن و در ربقه کشیدن سر چیزی را. (از منتهی الارب) (از آنندراج). بستن چیزی را. (ناظم الاطباء) ، انداختن کسی را در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ربق شود ربق در ربقه کشیدن سر گوسپند را. (از ناظم الاطباء). بستن و در ربقه کشیدن سر چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). بستن چیزی را. (ناظم الاطباء) ، انداختن کسی را در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به ربق شود