حرکت کردن. روی کردن و روی آوردن. عزیمت نمودن. عازم شدن. سفر کردن. براه افتادن: سپهبد گوپیلتن با سپاه سوی چین و ماچین نهادند راه. فردوسی. - چشم و گوش به راه نهادن، انتظارکشیدن. آمدن مسافری را منتظر شدن: نهاده مردم غزنین دو چشم و گوش به راه ز بهر دیدن آن چهرۀ چو گل ببهار. بوحنیفه اسکافی (از تاریخ بیهقی)