محمد، متخلص به راوی و ملقب به فاضل از مردم گروس همدان و از طایفۀ بایندری ترکمان بود که بسال 1198 هجری قمری در گروس متولد و در سال 1243 هجری قمری درگذشت. راوی همانطور که خود در آخر کتاب انجمن خاقان که از مؤلفات اوست گفته: شانزده سال داشته که پدرش بدرود زندگانی گفت او نیز در آن سال گروس را بدرود کرد ودر شهرهای ایران گردش نمود و در هنگام پادشاهی فتحعلیشاه بتهران آمد و بوسیلۀ فتحعلی خان صبا به حضور پادشاه چنین معرفی گردید: جوانیست راوی اشعار دانشمندان و او را جاحظ عجم توان دانست و دارای استعداد و لیاقت است. وی اجازۀ بار یافتن پیدا کرد و مورد لطف و مرحمت گشت و بروایت اشعار اختصاص یافت و راوی مدایح خاقانی شد. و در سلک غلامان دربار درآمد و در حضر وسفر ملازم بود. راوی از طرف پادشاه مأمور بتکمیل تحصیلات ادبی گردید و بسال 1234 بنگارش ’انجمن خاقانی’ که تذکرۀ کاملی است پرداخت و بطوری که خود گفته در مدت پنج ماه آن را بپایان رسانید. این تذکره دارای یک مقدمه و چهار بخش (انجمن) است. که شامل شرح حال فتحعلیشاه قاجار و دیگر افراد این خانواده و شعرای معاصر خود بویژه ستایشگران دربار است. از اشعار اوست: دل دیوانه کجا پند پذیرد مگرش شکن زلف بتی نام کنم زندان را گرنه از آتش دل خشک شدی دیدۀ تر خلق را گفتمی آماده شدن طوفان را شاید ار دیدۀ گریان مرا عذر نهد هر که بیند نظری آن دهن خندان را. ### ترا تا زلف بر رخ برشکستند جهانی دل بیکدیگر شکستند. ### از خوشیها همه آغوش تهی باید داشت با غم رویش اگر دست در آغوش کنی یار از یار فرامش نکند جهدی کن که بآزار نه از یار فراموش کنی. (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 459) (مجمع الفصحا ج 2 ص 142). و رجوع به روضه الصفا ج 9قسمت آخر، الذریعه ج 9 بخش دوم، نگارستان دارا نسخۀ خطی متعلق به آقای سعید نفیسی (بخش خاتمه)، سبک شناسی ج 3 ص 333، ریحانه الادب ج 2 ص 70، محک شعرا ص 240 و 242، و فرهنگ سخنوران ص 223 شود