کنایه ازتیز کردن و برانگیختن چیزی عموماً و اسب خصوصاً. (برهان) (آنندراج). انگیختن و تحریک کردن و مهمیز زدن اسب را برای حرکت. (ناظم الاطباء). رکاب کشیدن. فشردن زانوان بزور بر پهلوی اسب تند رفتن را: بگفت و بیفشرد بر اسب ران بمیدان درآمد چو شیر ژیان. فردوسی. بیفشرد ران رخش را تیز کرد برآشفت و آهنگ آویز کرد. فردوسی. برانگیخت (پیران) اسب و بیفشرد ران بگردن برآورد گرز گران. فردوسی. برآشفت برسان جنگی پلنگ بیفشرد ران پیش او شد بجنگ. فردوسی. و رجوع به ران فشردن شود