جدول جو
جدول جو

معنی رافض

رافض
(فِ)
تارک و ماننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از المنجد). ترک کننده چیزی. (ناظم الاطباء). ترک کننده. (فرهنگ نظام) :
من ترا اندر دو عالم حافظم
طاغیان را از حدیثت رافضم.
مولوی.
، اندازنده آنکه می اندازد: رفض الشی ٔ، انداخت آن چیز را. ج، رافضون، رفضه، و رفّاض. (از المنجد). مرد سنگ انداز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
اذا بالحجاریااعلقن طنت
بمیثاء لا یألوک رافضها صخراً.
باهلی (از منتهی الارب).
، شتر بچرا شده با راعی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا