رضیع. شیرخواره. بچۀ شیرخواره. (دهار) (مهذب الاسماء). مکندۀ شیر از پستان مادر. ج، رضّع. (اقرب الموارد) ، مرد بخیل ناکس. (منتهی الارب). ج، رضع و رضّاع. (منتهی الارب). سخت بخیل. (مهذب الاسماء). لئیم. ج، رضع. ورضاع. (اقرب الموارد). لئیم و خسیس. (از المنجد). اصل آن این است که مردی بوده که شتر و گوسفند داشته وبرای اینکه صدای دوشیدن آنها شنیده نشود آنها را نمی دوشیده بلکه می مکیده است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شبانی که از بخل با خود شیردوشه ندارد و هرگاه از وی احدی شیر طلبد عذر عدم شیردوشه پیش آرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، سائل ستیهنده. و فی المثل لئیم راضع، در حق کسی گویند که در بخل بغایت رسیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سائل و گدا. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آنکه خلالۀ دندان خود را بخورد تا از طعام چیزی فوت نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دندان شیر. دندان شیری. دندانهای نخستین کودک. ج، رواضع. (یادداشت مؤلف). دندان شیرخواره. ج، رواضع. (دهار)