شاعری است که نام او در قطعه ای که در آخر دیباچۀ دیوان فغانی ضبط شده چنین آمده است: رسد ای کاش به رازی شرف تربیتت که بود بندگیت دولت فرخنده مآل، (فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ص 650) نامش امیر و فرزند میرسایلی است، این بیت از اوست: من بیچاره کاین بیدادگر خوی تو می بینم دل از من دید و من از چشم جادوی تو میبینم، (تحفۀ سامی ص 36)، و نیز رجوع به امیر رازی شود محمد بن عمر بن حسین بن حسن بن علی، اصل وی از طبرستان بود و در ری تولد یافت و در هرات درگذشت، کنیۀ او ابوعبداﷲ و معروف به امام فخر رازی و فخر رازی است، رجوع به فخر رازی شود یکی از استادان و علمای شطرنج است که با عدلی مناظره کرده و هر دو با هم در حضور متوکل عباسی شطرنج می باخته اند، رازی کتابی لطیف در شطرنج دارد، (فهرست ابن الندیم ص 221) سبزواری، شاعری پاکیزه گوی بوده و این بیت از اوست: زآتش عشق نه تنها جگرم میسوزد بسکه بگریسته ام چشم ترم میسوزد، (تحفۀ سامی)، و رجوع به رازی سبزواری شود ادهم رازی از مردم ری است و این بیت از اوست: هرچندکه دلدار بما یار نباشد شادیم اگر یار باغیار نباشد، (تحفۀ سامی ص 177)، رجوع به ادهم رازی شود دون ژوان دو، از اشراف کاستیل، وی بسال 1520 میلادی 926-927 هجری قمری بر شارل کن بشورید و در 1521 میلادی / 928 هجری قمری کشته شد