معنی ذی حیات ذی حیات (حَ) جاناور. جانور. زائله. دارای حیات. زنده. خداوند زندگی، ذی حیاتی در اینجا نیست،احدی. هیچکس. متنفسی. دیاری. زنده ای. جانداری جنبنده، پرنده ای پر نمی زند لغت نامه دهخدا