جدول جو
جدول جو

معنی ذنب

ذنب
(ذَ نَ)
معرّب دنب. دنب. دم. دمب. دنبال. دنباله: قال الرازی فی الحاوی قال جالینوس فی کتاب الکیموس ان الاذناب اشد صلابه من البطون و الأمعاء و بحسب ذلک یکون عسر هضمها و قله غذائها الاّ أن ّ فضولها قلیله من أجل تحریکها. (ابن البیطار) :
چون ز او حذرت کردن باید همی نخست
دجّال را ببین بحق ای گاو بی ذنب.
ناصرخسرو.
مردم از گاو ای پسر پیدا بعلم و طاعت است
مردم بی علم و طاعت گاو باشد بی ذنب.
ناصرخسرو.
، دنبالۀ چشم، دراز از هر چیزی ضرب فلان بذنبه، آرام گرفت و ثابت گردید، رکب ذنب الرّیح، بشتافت سخت و بشتاب برفت و پیشی گرفت که کس به او در نرسید، رکب ذنب البعیر، به بهرۀ ناقص و ناتمام راضی وخشنود گردید. ج، اذناب، اذانب، ذنب العین، دنبالۀ چشم. (دستوراللغه ادیب نطنزی) ، دم اسب، اسب درازدم و اشتر و جز آن، نیش. ابره. ذنب العقرب، نیش کژدم و رجوع به ذنب العقرب شود
لغت نامه دهخدا