یکی از مشاهیر شعرای عثمانی از مردم بالیکسر، نامش عوض، متولد 876 او در اوایل عمر شغل کفشدوزی می ورزید و پس از آنکه به اسلامبول رفت قصائدی در مدح سلطان بایزیدخان ثانی و اکابر معاصر بگفت و جوائزی بوی دادند و از آنگاه ببعد با صلات شعر خود امرار معاش می کرد و گاهی نیز تولیت پاره ای اعمال دولتی بوی محول شد و سپس به سعایت خیالی شاعر معاصر او جوائز و صلات وی مقطوع گردید و دچار فقر وتنگدستی شد و در نزدیکی جامع سلطان بایزید دکانی گرفته به رمّالی اشتغال ورزید و بسال 953 درگذشت، و بگفتۀ خود او بیش از 1600 غزل و زیاده بر چارصد قصیده دارد و دو منظومه بنام احمد و محمود و شمع و پروانه نیز داشته است و اشعار وی بر یک نسق نیست و پستی و بلندی و غث و سمین بسیار دارد، و بیت ذیل از اوست: دو شدم نشان پای سگ دلبراوستنه اول غنچه گلدی دیدی یوزن گلار اوستنه بر روی نشانهای پای سگ دلبر بر وی درافتادم و آن غنچه آمد و گفت بر روی گلها دراز بکش