تباه خرد کردن. ناقص عقل ساختن. تجنین. اجنان. تخبط. (ترجمان القرآن) : دیوانه کنی و پس گریزی هشیار نه ای مگر که مستی. خاقانی. گفتم بگوشه ای بنشینم چو عاقلان دیوانه ام کند چو پریوار بگذرد. سعدی. پیش پدرش فرستاد که این عاقل نمیشود و مرا نیز دیوانه کرد. (گلستان). دیوانه میکند دل صاحب تمیز را هرگه که التفات پریوار میکند. سعدی