جدول جو
جدول جو

معنی دیوانه کردن

دیوانه کردن(تَ طِ ءَ / ءِ کَ دَ)
تباه خرد کردن. ناقص عقل ساختن. تجنین. اجنان. تخبط. (ترجمان القرآن) :
دیوانه کنی و پس گریزی
هشیار نه ای مگر که مستی.
خاقانی.
گفتم بگوشه ای بنشینم چو عاقلان
دیوانه ام کند چو پریوار بگذرد.
سعدی.
پیش پدرش فرستاد که این عاقل نمیشود و مرا نیز دیوانه کرد. (گلستان).
دیوانه میکند دل صاحب تمیز را
هرگه که التفات پریوار میکند.
سعدی
لغت نامه دهخدا