جدول جو
جدول جو

معنی دینداری

دینداری
عمل دیندار، دیانت، تدین:
لاف دینداری زنم چون صبح آخر ظاهرست
کاندرین دعوی ز صبح اولین کاذب ترم،
خاقانی،
بحکم نیکو سیرتی بهرام بن هرمز و دینداری و علم و عدل او، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 21)، خداوند عالم را از دینداری و نیکو اعتقادی ... برخورداری دهاد، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 34)،
خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست
پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم،
حافظ،
رجوع به دیندار شود، قصد احترام و پرستش مسیح می باشد یعنی خدای تعالی را در قلب و عمر خود بدان احترامات لائقه واجبه که مافوق آن متصور نیست محترم داری و توصیف نمایی، (قاموس کتاب مقدس)، محبت و احترام فرزندی است، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا