جدول جو
جدول جو

معنی دیری

دیری
مرکّب از: دیر + ی حاصل مصدری، دیر بودن، مقابل زودی، درنگ، صبر: چرا به این دیری آمدید، (از یادداشت مؤلف) : اگر پدر تو این روزگاریافتی بدانچه تو برو صبر و دیری پیش گرفتی او به تدبیر و پیشی دریافتی و آن را که تو فرو نشستی او برخاستی، (از نامۀ تنسر بنقل از تاریخ ابن اسفندیار)،
دل از دیری کار غمگین مدار
تو نیکی طلب کن نه زودی کار،
اسدی،
مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه ذاتش از بالا و زیری،
نظامی،
- دیری جستن، درنگ طلبیدن، تأخیر کردن:
گشاده کن آن راز و با من بگوی
چو کارت چنین گشت دیری مجوی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا