جدول جو
جدول جو

معنی دوک

دوک(تَ فَطْ طُ)
مالیدن و ساییدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سودن. (تاج المصادر بیهقی) ، مالیدن و ساییدن بوی خوش را، آرمیدن با زن، در حیص و بیص افتادن و مریض گشتن قوم، غوطه دادن کسی را در آب و یا در خاک، بیتوته کردن قوم در اختلاط و دوران. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داک القوم یدوکون دوکاً، وقعوا فی اختلاط من امرهم و دوران. (از متن اللغه) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا