جدول جو
جدول جو

معنی دوش زدن

دوش زدن(تِ تِ پِ تِاُ دَ)
جنبانیدن شانه در حالت کراهت. (ناظم الاطباء). کنایه از تحریض نمودن و اشاره کردن به دوش و تنبیه گردانیدن کسی را به قباحت کاری. (آنندراج). شانه بالا افکندن به نشانۀ محل ننهادن. (یادداشت مؤلف) ، برابری کردن و همچشمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف) :
سخن کز خواجگی بر گل زدی دوش
غلامان بناگوش از بن گوش.
نظامی.
هر رند تنک می به سبو دوش نمی زد
میخانه ازین پیش نظام و نسقی داشت.
خان خالص (آنندراج).
زاهد چوحرف توبه خود می زند سلیم
هردم سبوی باده به من دوش می زند.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
، آگاه کردن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا