جدول جو
جدول جو

معنی دورکردن

دورکردن(تَ کَ دَ)
احاطه کردن و محاصره کردن. چیزی یا کسی را جمعی در میان گرفتن. (از ناظم الاطباء). حلقه وار گرد کسی یا چیزی برآمدن. گرد آمدن جمعی پیرامون کسی و بیشتر برای واداشتن او به کاری یا قبولانیدن عقیدتی. (یادداشت مؤلف) ، پیرامون چیزی گردیدن. (ناظم الاطباء). چرخیدن. گردیدن.
- دورکردن سر، گردیدن سر. (آنندراج). دوار گرفتن. به مرض دوار مبتلا شدن:
آسمان کیست که خواهد به کسی جور کند
آن قدر هرزه نگردد که سرش دور کند.
صفی قلی بیگ (از آنندراج).
، گرداگرد چیزی لفافه کردن. (از ناظم الاطباء). دوره کردن
لغت نامه دهخدا