گذشتن دوران. دور گذشتن. گذشتن زمان: ما می به بانگ چنگ نه امروز می کشیم بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید. حافظ (دیوان ص 164 چ قزوینی). ، (اصطلاح منطقی) دور و تسلسل پیدا کردن. دنبال هم آمدن دوچیز که وجود یکی موقوف بر وجود دیگری است. (از آنندراج) ، مکرر شدن: دور می شد این سؤال و این جواب ماند چون خرمحتسب اندر خلاب. مولوی