جدول جو
جدول جو

معنی دنبه نهادن

دنبه نهادن
(نَ / نِ زَ دَ)
فریب دادن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از غیاث). کنایه است از فریب دادن، چه، برای شکار حیوانات اغلب دنبه در تله گذارند:
اجلم دنبه نهد از برۀ چرخ شما
همچو آهوبره مشغول چرایید همه.
خاقانی.
ترا از گوسفند چرخ دنیا می نهد دنبه
تو برگاو زمین برده اساس قصر و بنیانش.
خاقانی.
، کنایه از سحر کردن برای کاستن و گداختن کسی. (آنندراج). کنایه از شعبده کردن. (ناظم الاطباء) :
شب را ز گوسفند نهددنبه آفتاب
تا کاهش دقش به مکافا برافکند.
خاقانی.
رجوع به دنبه گداز و دنبه دادن شود
لغت نامه دهخدا