جدول جو
جدول جو

معنی دمعه

دمعه
(دَ عَ / عِ)
دمعه. اشک چشم. (از لغت محلی شوشتر). اشک و سرشک. (ناظم الاطباء)، قسمی از دوشاب خام که صافی آن را نیز دمعه گویند. (لغت محلی شوشتر)، علتی است که پیوسته بی گریه و بی مراد اشک می آید و این علت بعضی را لازم باشد و بعضی را عارض، اما آنچه لازم باشد دو گونه باشد یکی مادرزادی است دوم آنکه سبب استسقاء دستکاری (یعنی جراحی) باشد که اندر بریدن ظفره کرده باشند واز گوشت چشم لختی یا ظفره ای بریده باشد و برداشته، و آنچه عارض باشد آن هم بر دو گونه است یکی آنکه تبعبیماری باشد چون آماس دماغ و آماسهای تبهای عفونی گرم و خونی و حمی یوم سهری، و گاه باشد که سبب دمعه علت تمدد باشد، دوم آنکه بسبب نقصان گوشت گوشۀ چشم پدید آمده است و سبب این نقصان بعضی را بسیار کشیدن داروهای تیز باشد و بعضی را پاک کردن چشم به دستارچۀدرشت و دست بدو بسیار بردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- عظم دمعه ای، که عظم ظفری نیز نامند، تیغۀ استخوانی کوچک نازکی است زوج و غیرمنتظم که در طرف قدام وانسی خانه چشم به طور عمودی واقع و فاصله میانۀ محل مقله و جوف انف است و آن را دو سطح و چهار کنار است: 1- سطح انسی، 2- سطح وحشی. و کنارها: 1- کنار قدامی، 2- کنار خلفی، 3- کنار فوقانی، 4- کنار تحتانی. (از جواهر التشریح میرزا علی ص 80)
لغت نامه دهخدا