فریفته شدن و فریب خوردن. (ناظم الاطباء) (از برهان). فریب خوردن. (غیاث) (آنندراج). کنایه از فریفته شدن باشد. (انجمن آرا) : این دم بخورد و این عشوه بخرید و نقد به نسیه بفروخت. (ترجمه تاریخ یمینی). - دم کسی (کسانی) را خوردن، فریفتۀ او شدن. فریب او را خوردن. به فریب او فریفته شدن. (یادداشت مؤلف) : اشتر بیچاره دم ایشان چون شکر بخورد. (کلیله و دمنه). حوری ازکوفه به کوری ز عجم دم همی داد و حریفی می جست گفتم ای کور دم حور مخور کاو حریف تو به بوی زر تست هان و هان تا زخری دم نخوری ور خوری این مثلش گوی نخست. خاقانی. عارفانه بزی اندر ره شرع از اباحت دم فرغانه مخور. خاقانی. ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم که در میانۀ دقم پدید شد آماه. نجیب الدین جرفادقانی. ابوموسی دم او بخورد و بواسطۀ کبر سن ابوموسی اشعری اول خطبه تشبیه به انگشتری کرده علی را از خلافت معزول کرد. (تاریخ گزیده). تا بدانی که بد نباید کرد دم دیو ستم نباید خورد. ؟ (از المضاف الی بدایع الازمان). به منزل کی این بار می برد دل دم مصلحت گر نمی خورد دل. ظهوری (از آنندراج). ، نفس راست کردن. (ناظم الاطباء) (برهان) ، حرکت نمودن. (ناظم الاطباء) ، آسوده شدن. (برهان) (ناظم الاطباء)