جدول جو
جدول جو

معنی دم بریده

دم بریده
(پَ تَ)
بی دم. (ناظم الاطباء). حیوانی که دم او را بریده اند. بتور. بتوره. بتراء. (یادداشت مؤلف). ابتر. (ترجمان القرآن) (دهار) ، ناقص. (یادداشت مؤلف) : و سخن با زینت گوی دم بریده مگوی. (منتخب قابوس نامه ص 167) ، تعبیری به مزاح و طنز، به معنی محیل. مکار. گربز. زرنگ. محتال: ای دم بریده، مزاحی است با کوچکتری که امری را پنهان کردن خواهد، سخت زیرکسار. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از مردم شریر و بدذات. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا