معنی دلیر گردانیدن - لغت نامه دهخدا
معنی دلیر گردانیدن
- دلیر گردانیدن
(زَ دَ) - دل دادن. دلاور کردن. شجاع کردن. دلیر کردن، جسور کردن. گستاخ گردانیدن. تجرئه. (از منتهی الارب) : رشتین، اسکندررا دلیر گردانید و بر عیب و عوار دارابن دارا اطلاع داد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 57). هرکه ملک را... برنقض عهد دلیر گرداند یاران و دوستان را در منجنیق بلا نهاده باشد. (کلیله و دمنه). أذار، حریص و دلیر گردانیدن. تجری، دلیر گردانیدن کسی را بر کسی. (از منتهی الارب) ، دعوا کردن، متهم ساختن، ملزم نمودن. (ناظم الاطباء) ، تشویق کردن. اقدام. (ناظم الاطباء). تشییع. (تاج المصادر بیهقی). تقدیم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا