دلتنگ گردیدن. دلتنگ شدن. تنگدل شدن. افسرده و غمگین گشتن: به خون جامۀ خسروی رنگ گشت شه جم از آن زخم دلتنگ گشت. فردوسی. ، ترسیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). - دل کسی تنگ گشتن، نگرانی یافتن از بیم: خبر اندررسید که احمد بن اسماعیل به بست شد و محمد بن علی را بگرفت، چون معدل این بشنید دلش تنگ گشت و صلح پیش آورد. (تاریخ سیستان)