دل برداشتن. چشم پوشیدن، جذب شدن. کشیده شدن بسوی چیزی: سخن اوست (ابراهیم ادهم) که گفت... ندانم که کدام صعبتر است به وقت ناشناختن دل کشیدن یا به وقت شناختن از عز گریختن. (تذکرهالاولیاء عطار). - دل کشیدن به چیزی، خواستن. (از آنندراج) : دل به آن زلف چلیپا می کشد بی اختیار نافه تا افتاد دور از ناف آهو تیره شد. صائب (از آنندراج)