معنی دع
- دع (تَ)
- سپوختن و سخت راندن. (از منتهی الارب). بعنف سپوختن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). راندن بعنف. (دهار) (از ترجمان القرآن جرجانی). دفع کردن. (غیاث). با عنف و زور کسی را راندن، و گویند: دع الیتیم، یعنی یتیم را با درشتی راند. (از اقرب الموارد)
