سخت کردن. مشکل کردن. مقابل خوار و آسان کردن. اًمعاض. تعزیز. تعسیر. تلعص. (از منتهی الارب) : به یک اشاره و یک لفظ او شود آسان هر آنچه دهر بر آزادگان کند دشوار. میرمعزی (از آنندراج). أشصب اﷲ عیشه، دشوار کند خدای زندگانی او را. (منتهی الارب). شط، شطوط، دشوار کردن و ستم نمودن بر کسی. (از منتهی الارب)