امر کردن. فرمان دادن، گفتن که چگونه کند. گفتن که چه کند و چگونه کند، سفارش دادن، اذن دادن. رخصت دادن. اجازت دادن. روا شمردن. اجازه دادن. دستوری دادن: گفت اکنون مرا زمان دهید باز خانه شوم... گفتم مهلت نیست... گفت... پس دستور دهید تا هم اینجا وصیتی بنویسم... گفتیم رواست. (تاریخ بیهق). گریۀ شعر بدستور کنم گر دهد خندۀ شیرین دستور. ظهوری