نعت مفعولی از دست گشادن. رجوع به دست گشادن در تمام معانی شود، آمادۀ اقدام. مهیا. مسلط. - دست کسی را بر کسی یا چیزی گشاده کردن، تسلط دادن: خداوند دوش دست من بر قاسم گشاده کرد امروز این پیغام درست نیست که احمد آورد. (تاریخ بیهقی). ، در حالت تسلیم: بر در ایوان تست پای شکسته خرد بر سر میدان تست دست گشاده هوا. خاقانی. ، جوانمرد و جواد. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) : زبانی سخنگوی و دستی گشاده. دقیقی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392). چون وانمیکنی گرهی خود گره مباش ابروگشاده باش چو دستت گشاده نیست. صائب