درآمدن. پرداختن. - دست خوش کردن به چیزی، بدان پرداختن: به که بکاری بکنی دست خوش تا نشوی پیش کسان دستکش. نظامی. ، به آسانی درآمدن و راه بردن بدان. به تصرف آوردن: نه چندانش خزینه پیشکش کرد که بتوان در حسابش دست خوش کرد. نظامی. ، ساز کردن. آسان ساز کردن: چو بر رود دستان کنم دست خوش کنم مست و آنگه شوم مست کش. نظامی. ، بازی کردن. مورد لعب قرار دادن. بازیچه ساختن: دست خوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر بی مدد سرشک من در عدن نمی کند. حافظ